دست بر دامان آن زن می‌شوم کز شوکتش
قرن‎ها افتاده هر مردی به پای عزتش

قدر اگر زهراست قدر فاطمه این دختر است
با خبر هرگز نباشد هیچ کس از قیمتش

با همان دستی که آتش را گرفت از خیمه‎ها
آبرو بخشیده ابراهیم را با ملتش

آستین پاره نه با خود ذوالفقار آورده است
کاخ استبداد را ویران کند با قدرتش

می‎نویسند عالمان از معجزات خطبه‎اش
می‎نشینند انبیا هر روز پای صحبتش

سوختن پای حسین از واجبات زینب است
او بلا را می‎خرد هر قدر باشد قیمتش

بین این بزم عزا هر کس حسینی می‎شود
مطمئنا بوده با امضای زینب دعوتش

چادرش را بر کمر می‎بندد و بالای تل
منتظر می‎ایستد پس کی بیاید نوبتش

سهم آبش را میان بچه‎ها تقسیم کرد
تشنه‎تر بود از همه حرفی نمی‎زد از عطش

بشنوید آیه های عظما را
از حرم نفحهٔ مسیحا را
قصهٔ عاشقیِ دلها را
شرحِ مجنون و شرحِ لیلا را
تا تماشا کنید غوغا را

ادامه مطلب :

بشنوید آیه های عظما را
از حرم نفحهٔ مسیحا را
قصهٔ عاشقیِ دلها را
شرحِ مجنون و شرحِ لیلا را
تا تماشا کنید غوغا را

گفت با ما،شفیعهٔ محشر
که منم محوِ حضرت داور
هستم آرامِ قلب پیغمبر
نور چشمِ خدیجه و کوثر
حبلِ محکم تمامِ دلها را

دخترِ شمسِ مشرقینم من
به علی ماهِ مغربینم من
خود ، یکی از دو زینبینم من
زینبم ، خواهر حسینم من
رهبرم ، انقلابِ زهرا را

منکه از ابتدای نوزادی
با حسینم، به هر غم و شادی
لحظه ای نیست بی رُخش یادی
چونکه آمد زمان امدادی
یاورم پس امام و مولا را

خبر از کارزار آوردند
عاشقان افتخار آوردند
کربلا را به بار آوردند
همه اصحاب، یار آوردند
من خجالت کشیدم آقا را

غربتِ مقتدای خود دیدم
وقتِ قالوا بلای خود دیدم
امتحانِ ولای خود دیدم
لحظهٔ کربلای خود دیدم
کردم ایجاد حجِ کبرا را

همه دارایی ام دو طفلان بود
لحظهٔ رفتنِ به میدان بود
دادنِ کشته بهرم آسان بود
در دلِ بیقرار،طوفان بود
کنَد آیا قبول اینها را

یاد دادم ، قسم دهید به او
نامِ زهرا ز جان بَرید به او
عهدِ خود را وفا کنید به او
از دل ایمان بیاورید به او
تا دهد اذنِ حَربِ اعدا را

اذن داد و به دل جَلا دادم
داغ و درد و غم و بلا دادم
خوش بحالم که کشته ها دادم
کشته در راه کربلا دادم
ذبح کردم دو سروِ رعنا را

حج خود را تمام کردم من
اقتدا بر امام کردم من
با قیامش قیام کردم من
عشقِ او را بنام کردم من
شاد کردم علیِ اعلا را

چون به بالینِ کودکانم رفت
خستگی از تمام جانم رفت
اشکِ حسرت ز دیدگانم رفت
که نشد بیش از این توانم، رفت…
سوی معراج بُرد گلها را

بر تنِ پاره پارهٔ طفلان
لحظه ای هم نگشته ام گریان
در حرم از نظر شدم پنهان
آری این است در همه دوران
عشقِ خواهر برادری ما را

موضوعات: روضه, ماه محرم الحرام  لینک ثابت



[پنجشنبه 1397-06-22] [ 11:16:00 ب.ظ ]