سه شنبه ها
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   



شهریور 1397
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            


  مسجد ارک - 1397/6/22- شب چهارم محرم ـ حاج منصور ارضی   ...

دست بر دامان آن زن می‌شوم کز شوکتش
قرن‎ها افتاده هر مردی به پای عزتش

قدر اگر زهراست قدر فاطمه این دختر است
با خبر هرگز نباشد هیچ کس از قیمتش

با همان دستی که آتش را گرفت از خیمه‎ها
آبرو بخشیده ابراهیم را با ملتش

آستین پاره نه با خود ذوالفقار آورده است
کاخ استبداد را ویران کند با قدرتش

می‎نویسند عالمان از معجزات خطبه‎اش
می‎نشینند انبیا هر روز پای صحبتش

سوختن پای حسین از واجبات زینب است
او بلا را می‎خرد هر قدر باشد قیمتش

بین این بزم عزا هر کس حسینی می‎شود
مطمئنا بوده با امضای زینب دعوتش

چادرش را بر کمر می‎بندد و بالای تل
منتظر می‎ایستد پس کی بیاید نوبتش

سهم آبش را میان بچه‎ها تقسیم کرد
تشنه‎تر بود از همه حرفی نمی‎زد از عطش

بشنوید آیه های عظما را
از حرم نفحهٔ مسیحا را
قصهٔ عاشقیِ دلها را
شرحِ مجنون و شرحِ لیلا را
تا تماشا کنید غوغا را

ادامه »

موضوعات: روضه, ماه محرم الحرام  لینک ثابت



[پنجشنبه 1397-06-22] [ 11:16:00 ب.ظ ]





  صنف لباس فروش ها - 1397/6/22- زیارت عاشورا - روز سوم محرم - حاج منصور ارضی   ...

بر درد تنهایی دچارم ای نگارم
پایان ندارد انتظارم ای نگارم

پائیزم و هجران امانم را بریده
برگرد ای باغ و بهارم ای نگارم

خواب مرا فکر وصال از من گرفته
هر شب به یادت بیقرارم ای نگارم

آواره‏‎ای بودم مرا نوکر نوشتی
نوکر شدن شد افتخارم ای نگارم

با تو که باشم قدر یک دنیا میارزم
منهای تو بی اعتبارم ای نگارم

این آبرو، این اشک‎ها، این مهر زهرا
من هر چه دارم از تو دارم ای نگارم

می‎ترسم از جان کندنم پیشم می‎آیی
در وقت سخت احتضارم ای نگارم؟

مثل همیشه آخر کارم خودم را
دست رقیه می‎سپارم ای نگارم

کنج خرابه ناله زد فخر دو عالم
بابا بیا امشب کنارم ای نگارم

دیگر نمی‎بینم سرت را روی نیزه
کم سو شده چشمان تارم ای نگارم

بر ما اسیران زمین خورده نظر کن
بالا نشین نی سوارم ای نگارم

در این خرابه حال دل من خراب شد
تو داغ دیدی و جگر من کباب شد

گفتم خدا مرا ببرد پیش تو پدر
گویا دعای خسته دلان مستجاب شد

دیدم که سنگ‎ها به سرت حمله‎ور شدند
در بین راه صحبت کسب سراب شد

شب‎های شهر شام بسی سرد بود و سخت
طوری که لرزش تن من بی حساب شد

با هر نسیم سوخت نوک پای کوچکم
این ناخن شکسته برایم عذاب شد

از بس که زجر بر تن من تازیانه زد
حتی برای درد من دل شلاقش آب شد

آنگونه مشت زد که عقیقش شکست و بعد
این استخوان گونه برایش رکاب شد

موضوعات: مناجات با امام زمان, ماه محرم الحرام  لینک ثابت



 [ 08:19:00 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما